نیمه شب
نوشته شده توسط : شب های بی ستاره

نیمه شب تا که دلت بیدار شد ، دیدی چه شد؟

لحظه ی اقرار و استغفاز شد ، دیدی چه شد؟

آنقدر توبه شکستی که خودت قلبت شکست

توبه هایت پشت هم تکرا شد ، دیدی چه شد؟

آبرویت داشت می رفت از گنه پیش همه

پیش من وقتی همه انکار شد ، دیدی چه شد؟

آمدی صد بار کردی آشتی گفتم نرو

این همه از من به تو اصرار شد ، دیدی چه شد؟

گفتم از میدان به در رفتن نمی آید به تو

سرکشی نفس تو افسار شد ، دیدی چه شد؟

وای که بی عاری تو کار داده دست تو

عاقبت هرکس که بد کردار شد ، دیدی چه شد؟

قدری از قبر و قیامت ، قدری از آتش بترس

تا نگویی برزخم دشوار شد ، دیدی چه شد؟

معصیت تو می کنی زهرا خجالت می کِشد

بین تو با مادرت دیوار شد ، دیدی چه شد؟

آخرش این استخوان معصیت که در گلوست

خار چشم حیدر کرار شد ، دیدی چه شد؟

از قدیم احسان من بوده فقط حُبُّ الحسین

بار تو با گریه امشب بار شد ، دیدی چه شد؟

نان و خرما خوردی و گریه کُنِ زینب شدی

روزه ات با خون دل افطار شد ، دیدی چه شد

 





:: برچسب‌ها: دلنوشته ,
:: بازدید از این مطلب : 30
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 24 خرداد 1397 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: